معنی جد مادری سلیمان
حل جدول
اوریا
جد مادری حضرت سلیمان
اوریا
جد سلیمان
اوریا
نام جد مادری حضرت سلیمان
اوریا
جد سلیمان نبی
اوریا
نام جد مادری حضرت سلیمان(ع)
اوریا
جد مادری اردشیر ساسانی
بابک
واژه پیشنهادی
اوریا
نام جد مادری حضرت سلیمان
اوریا
نام جد مادری سلیمان پیامبر
اوریا
جد مادری رستم
مهراب
لغت نامه دهخدا
مادری. [دَ] (حامص) مادر بودن. امومت. مقابل پدری. (فرهنگ فارسی معین):
جهان را چو نادان نکوهش مکن
که بر تو مر او را حق مادری است.
ناصرخسرو.
اندرآ مادر به حق مادری
بین که این آذر ندارد آذری.
مولوی.
|| (ص نسبی) منسوب به مادر. (ناظم الاطباء). منسوب به مادر. از جانب مادر. مقابل پدری. (فرهنگ فارسی معین):
آبستنی که این همه فرزند زاد و کشت
دیگر که چشم دارد از او مهر مادری.
سعدی.
از طرف مادری هر دو از یک رشته ٔ اصیل و والا هستند... (ترجمه ٔ غرور و تعصب، از فرهنگ فارسی معین).و به هر دو معنی رجوع به مادر و ترکیبهای آن شود.
سلیمان
سلیمان. [س ُ ل َ] (اِخ) مولانا سلیمان شاعر و مداح سلطان بایرمیرزا بود. رجوع به مجالس النفائس ص 194 شود.
عربی به فارسی
پدر بزرگ , پدر بزرگ یا مادر بزرگ , جد یا جده
فرهنگ عمید
کوشش کردن،
کوشیدن، کوشش،
[مجاز] اصرار،
(اسم) [مقابلِ هزل] سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد: به مزاحت نگفتم این گفتار / هزل بگذار و جد از او بردار (سعدی: ۱۰۶)،
معادل ابجد
453